دلـــ تنگــ امام زمان (عج)

تراوشات قلبیـ اَم ...

عید امسال ...

عید امسال پر از بوی گل یاس شده است
و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است

همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است

چینش سفره امسال تفاوت دارد
سین هر سفره ، سلامی است که بر یاس شده است

روضه ی چادر خاکی همه جا پیچیده
سیب ها طعم خوش کوثر و اخلاص شده است

ابر ،در هیات یک مستمِع مداحی است
بس که می گرید و دل نازک و حساس شده است
....

جان گل های جهان پیشکش یاسی که
زخمی سیلی باد و ستم داس شده است...
۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

خورشید پشت کوه! ببین دفتر مرا


در دفترم هزار معما نوشته ام
یعنی که باز نام شما را نوشته ام

خورشید پشت کوه! ببین دفتر مرا
امشب هزار مرتبه فردا نوشته ام

هر چند مرده ام، به امید کمی نفس
این نا مه را برای مسیحا نوشته ام

اصلا قبول، دیر رسیدم سرکلاس
اما اجازه؟! مشق شبم را نوشته ام...

عمریست روی تخته سیاه نگاه خود
تصمیم... نه!که غیبت کبری نوشته ام...

پشت در کلاس فقط گفته ای و من
از درس انتظار تو املا نوشته ام

جان مرا بگیر و بیا! من در این غزل
خود را برای روز مبادا نوشته ام

از عمق چشمهایم تمام مرا بخوان!
من نامه ای بلند ولی نا نوشته ام...

زنگ کلاس ... بغض تو... موضوع انتظار
از جمعه های غم زده انشا نوشته ام

آقا ببخش! در ورق خیس زندگیم
خطم بدست و باز شما را نوشته ام

سرتاسر حروف الفبایت عشق بود
آقا نگو! بدون الفبا نوشته ام

----------------------
حسن اسحاقی
۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

در حسرت دیدار تو ....

روزی که ستم عدل شد و خانه درش سوخت

یک سلسله زنجیر شد و در اثرش سوخت

 

محراب که با خون علی رنگ شفق یافت

با خدعه ی بیداد حسن هم جگرش سوخت

 

نوبت به حسین آمد و با دعوت این قوم

لب تشنه زمین گیر شد و در سفرش سوخت

 

سجاد خود از غصه ی این واقعه می مرد

آن روز که در بادیه بال پدرش سوخت

 

هم باقر و هم صادق و هم کاظم این قوم

مسموم شد و شیعه ی او با خبرش سوخت ...

*  *  *

تا شیعه تو را جمعه ی موعود ببیند

در حسرت دیدار تو چشمان ترش سوخت

 

یک چشم اگر منتظر قائم خود هست

از گریه بر این طایفه چشم دگرش سوخت...


http://abkenarminab.parsiblog.com/

۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد ....

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

دل تنگ
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد



دریافت
۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۴۹ ۲۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

دلم گرفته از این جمعه های تکراری
دلم گرفته از این انتظار اجباری

چه قدر ندبه بخوانم! چرا نمی آیی؟
چه دیده ایی که از این دل شکسته بیزاری!؟


نیا! به درد خودم گریه می کنم، باشد
شما که از بدی حال من خبر داری

«صلاح مملکت خویش خسروان دانند»
ازاین به بعد غزل، من ندارم اصراری

نیا! که وُسع خرید کلافِ نخ هم نیست
شما که با خبر از نرخ هایِ بازاری

امان نمی دهدم گریه، درد و دل دارم
به سینه مانده چه ناگفته هایِ بسیاری

به جان مادرت آقا به کار می آیم
مرا اگر تو در این روضه ها نگه داری

به درد می خورم آقا، مرا تحمل کن
به جای «شیعه» بخوانم «غلام درباری»

تو شاهدی! جگرم خرجِ روضه هاتان شد
گمان کنم که به من اندکی بدهکاری

ببخش، حرف زیادی زدم، غلط کردم
شما امامی و من هم غلام، مختاری

مرا فراق و غمت می کشد، تو خواهی دید
که خورده برگۀ ترحیم من به دیواری

شعر از وحید قاسمی
۱۱ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

شرمنده یک لحظه درد تو ....

جانباز موجی ...
۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۴۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

مشتاق بازی ...

وقتی ما بچه تر بودیم  مشتاق بازی و توپ بودیم در انتظار می نشستیم تا راهمان دهند و قهر می کردیم و دور می شدیم تا نزدیکمان کنند اما همین که هدفی پیدا می کردیم دیگر به توپ ها و بچه ها نگاه نمی کردیم حتی اگر دعوتمان می کردند می خندیدیم و اگر دستمان را می کشیدند نق می زدیم وفرار میکردیم چرا؟
مگر توپ همان توپ نبود و بازی همان بازی محبوب نبود اما ما دیگر آن نبودیم ما هدفی داشتیم و لباسی به تن کرده بودیم و مهمانی میخواستیم برویم...
آه حالا می فهمم چرا خیلی ها  به توپ های بزرگتر و کره های زمین و ماه خورشید هم همان طور نگاه می کنند و توپ بازی نمی کنند و اسیر بازی نمی شوند. اینها کاری دارند و هدفی دارند این است که مشغول نمی شوند و سر گرم نمی شوند.
رشد/استاد صفایی حایری/ص34

بازی زندگی

۱۸ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)