غروب بی کسی ها سر نمی شد
به جز غم قسمت خواهر نمی شد
غم عالم اگر بر شانه اش بود
از این قامت کمانی تر نمی شد
 
تمام دشت از غربت لبالب
نمانده سرپناهی در دل شب
کنار خیمه ای آتش گرفته
همه پروانه، همچون شمع زینب
 
اگر چه غربتت بوده دمادم
اگر چه دیده ای غم های اعظم
ـ فدای عصمت زهرائی تو ـ
نشد یک نخ ولی از معجرت کم

________________________________________


امام سجاد علیه السلام : «ان عمتی زینب کانت تؤدی صلواتها، من قیام الفرائض و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام وفی بعض منازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع والضعف»

 

عمه ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحب را اقامه می نمود و در بعضی منازل به خاطر شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می کرد.   ریاحین الشریعه (پیشین)، ج 3، ص 62

 

هر چند پای بی رمق او توان نداشت

هر چند بین قافله جانش امان نداشت

 

بار امانتی که به منزل رسانده است

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

 

جز گیسوان غرق به خون روی نیزه ها

در آتش بلا به سرش سایه بان نداشت

 

آیا به جز حوالی گودال، ساربان

راهی برای بردن این کاروان نداشت؟

 

یک شهر چشم خیره به ... بگذار بگذریم

شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت

 

آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود

اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

 

دیگر لب مقدس قرآن کربلا

جایی برای بوسه‌ی آن خیزران نداشت!


--------------------------------------------------------------------------------

بر تلّ پایداری خود ایستاده ای

در کربلای دوم خود پا نهاده ای

 

از این به بعد بیرق نهضت به دوش توست

دریای استقامت و کوهِ اراده ای!

 

با پرچم سحر به سوی شام می‌روی

 صبح امید قافله! خورشید زاده ای


نشناخته صلابت زهرایی تو را

هر کس که فکر کرده تو از پا فتاده ای

 

داغ هزار طعنه به جانت خریده ای

در دست باد رشته‌ی معجر نداده ای

 

هر چند خم شده قدت از داغ کربلا

تو در مصاف کوفه و شام ایستاده ای


_______________________________________


منبع : وبلاگ یوسف رحیمی