این چند بیت شعرو حتما  تا آخربخونید ...
التماس دعا

فکرکردم که قلم یار نشد دیدم شد
لحظه فهم تو آغاز نفهمیدم شد
کتاب
ساقی شعرشدی جام شراب آوردی
مثل هربار مرا هم به حساب آوردی
درخیابان جنون می روم عابر باشم
یازده صفحه ورق خورد که شاعرباشم

بنویسم به تو ازخون جگربیت به بیت
وتو را گریه کنم وقت سحر بیت به بیت
لطف کن پرده از این پلک نگاهم بردار
این همه فاصله را از سر راهم بردار
راه رفتن به تو را من که ندانم،به خودت
از خودم دورکن اما برسانم به خودت
بام کعبه است مهیای تو ودلبریت
ای به قربان اذان های علی اکبریت
یا صاحب الزمان (عج)
کاش این ندبه مانیز به جایی برسد
بازهم از طرفت کرببلایی برسد

کربلایی بروم من به جوانی باتو
دور شش گوشه ولی جامعه خوانی، باتو
ضریح ارباب
راستش دیگر از این فاصله ها دلسردم
از نوشتن به امیدصله ها دلسردم
دل تنگ
مدتی هست که ظرف گله ام سر رفته
خودم از دست خودم حوصله ام سر رفته
نه امیداست به من تاکه امیدت باشم
نه مفیدم  که مگر«شیخ مفیدت» باشم
دلم آن دل که خودت دست دلم دادی نیست
نفسم آن نفس پنجره فولادی نیست
نیتم پاک نشد فال دلم خوب شود
باز با روضه مگر حال دلم خوب شود
روضه گفتم چه بلایی به سرم درآمد!
اشکها ریخت صدای جگرم درآمد
تیرازپنجره عاطفه اخر ردشد
حرمله گفت که دیدید سه تا پر ردشد!

از روی اسب زمین خورد...بماند اما
بعدها از وسط قافله با سر رد شد

همه اینها به خدا باعثش آن آتش بود
که اجازه به خودش داد وَ از در ردشد!
در