دیری ست که دل آن دل "دلتنگ" شدنها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدنها

آه ای نفس از نفس افتاده کجا رفت
در نای نی افتادن و آهنگ شدنها

کو ذوق چکیدن ز سر انگشت جنون؟ کو ؟
جاری به رگ سوخته ی چنگ شدنها

زین رفتن کاهل چه تمنای فتوحی ؟
تیمور نخواهی شد از این لنگ شدنها

پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
من ماندم و فرسوده ی فرسنگ شدنها
آزادی