داری ازقصد میزنی یک ریز 
با سر انگشت خود به شیشه ی من

 
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من
 
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی
 
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
 
روز آخر که جنگ راه افتاد 
سایه ی تشنگی به ماه افتاد
 
هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد
 
مهر زهرا مگر نبودی تو؟
تو که با مادر آشنا بودی