دلـــ تنگــ امام زمان (عج)

تراوشات قلبیـ اَم ...

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان (عج)» ثبت شده است

عید است ولی بدون او غم داریم ...

عید است ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم

ای کاش که این عید ظهورش برسد
این گونه هزار عید با هم داریم

امام مهدی علیه سلام
۰۱ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۱۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

خورشید پشت کوه! ببین دفتر مرا


در دفترم هزار معما نوشته ام
یعنی که باز نام شما را نوشته ام

خورشید پشت کوه! ببین دفتر مرا
امشب هزار مرتبه فردا نوشته ام

هر چند مرده ام، به امید کمی نفس
این نا مه را برای مسیحا نوشته ام

اصلا قبول، دیر رسیدم سرکلاس
اما اجازه؟! مشق شبم را نوشته ام...

عمریست روی تخته سیاه نگاه خود
تصمیم... نه!که غیبت کبری نوشته ام...

پشت در کلاس فقط گفته ای و من
از درس انتظار تو املا نوشته ام

جان مرا بگیر و بیا! من در این غزل
خود را برای روز مبادا نوشته ام

از عمق چشمهایم تمام مرا بخوان!
من نامه ای بلند ولی نا نوشته ام...

زنگ کلاس ... بغض تو... موضوع انتظار
از جمعه های غم زده انشا نوشته ام

آقا ببخش! در ورق خیس زندگیم
خطم بدست و باز شما را نوشته ام

سرتاسر حروف الفبایت عشق بود
آقا نگو! بدون الفبا نوشته ام

----------------------
حسن اسحاقی
۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد ....

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

دل تنگ
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد



دریافت
۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۴۹ ۲۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

هذا یوم الجمعه و هو یومک ...

هذا یوم الجمعه و هو یومک ...

باز جمعه شد و من کنج اتاقم بنشستم

هق هق یک غزلی که...
مانده آواره به دستم
دلم آماج خزان شد
قلب من تاب ندارد، دیده ام خواب ندارد

بغض کردم
که چرا یوسف زهرا؟

جان عالم به فدایش، یک هزار و سیصد و اَندی در عالم
ندبه خواندیم برایش ....
باز از منتظرانیم!!؟

در عجب مانده ام از این
این همه جور و چپاول، آن همه قتل و تجاوز
این همه غیبت و تهمت، آن همه غارت و دزدی
خوردن مال یتیمان، گریه ی این همه کودک
ناله ی آن همه مادر
بهر یک تکه ی نانی، پدری در پی کاری
سفره بی نان
اهل خانه شکمش مانده گرسنه
پس کجایی گل زهرا؟

این روا نیست ببینیُّ و نیایی ... 

شاعر:بهلول حبیبی زنجانی

گل نرگس ، تو کجائی ؟
۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)