دلـــ تنگــ امام زمان (عج)

تراوشات قلبیـ اَم ...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر فاطمی» ثبت شده است

وای مادرم :: ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف ...

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
دود بود و دود بود و دودبود
{اگر حال روضه رو دارید بخونید وگرنه....نخونید بهتره|التماس دعا|}

ادامه مطلب...
۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۰ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

دود بود و دود بود و دودبود

دود بود و دود بود و دودبود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید برگرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار

دود بود و دود بود و دودبود

۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۰۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای ...

نیمه شب، اشک،‌ عزا، آه چه غوغا شده بود
مجلس ختم علی بود که برپا شده بود
 
گریه کن: دیده ی خونبار ولی الله و
روضه خوان: چشم کبودی که معمّا شده بود
 
آنکه در صبر زبانزد شده بود از اول
حال بی صبرتر از فضه و أسما شده بود
 
هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای
راز جانسوز ترین حادثه اِفشا شده بود
در سوخته

ادامه مطلب...
۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

شعر فاطمی :: همین که نام تو آرند شانه می لرزد

چنانکه دست گدایی شبانه می لرزد
دلم برای تو ای بی نشانه می لرزد

هنوز کوچه به کوچه ،حکایت از مردی ست
که دستِ بسته ی او عاشقانه می لرزد

چه رفته است به دیوار و در که تا امروز
به نام تو در و دیوار خانه می لرزد
فاطمیه (س)

ادامه مطلب...
۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۹ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

شعر زیبای مهدوی :: ساقی شعر ::

فکرکردم که قلم یار نشد دیدم شد
لحظه فهم تواغاز نفهمیدم شد

ساقی شعرشدی جام شراب اوردی
مثل هربار مراهم به حساب اوردی

درخیابان جنون می روم عابر باشم
یازده صفحه ورق خورد که شاعر باشم

بنویسم به تو ازخون جگربیت به بیت
وتوراگریه کنم وقت سحر بیت به بیت
عزادار

ادامه مطلب...
۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)