نیست پرهیز من از زهد که خاکم بر سر ترسم آلوده شود دامن عصیان از من
***
ناصر علی سهرندی :
آفتابی ز کمینِ دلِ ما، جلوه نمود همچو شبنم، همه تن غارتِ دیدار شدیم
***
حافظ :
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا، به سلامت دارش
***
قاصدان را یک قلم نومید کردن خوب نیست
نامه ی ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت
چون وا نمی کنی گره ای خود گره مباش
ابرو گشاده باش اگر دستت گشاده نیست
چه خبر از دل آواره ما خواهد داشت؟
مست نازى که ندارد خبر عالم را