دلـــ تنگــ امام زمان (عج)

تراوشات قلبیـ اَم ...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وحید قاسمی» ثبت شده است

کم کم بساط روضه ی ما جور می شود ...

 آقا چه شد که حج شما نیمه کاره ماند؟

 شبهای شهر مکه چرا بی ستاره ماند؟

 


 بار سفر مبند، دلم شور می زند

 گویا قیامت است،مَلک صور می زند

 

 من خواب دیده ام، سرتان را به نی زدند

 گرگان تشنه، زوزه کشان لب به مِی زدند

 

 دیدم نسیم شانه به گیسوت می زند

 مَرهم به زخم گوشه ی ابروت می زند

 

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۳ ، ۱۶:۲۵ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

پست ویژه : ما قوم عجم به باده عادت داریم ...

این شعرو نخونید قطعن از دستتون رفته.
اینم یه پست سفارشی برای میلاد امیرالمومنین علی علیه السلام

ساقی به پیاله باده کم می ریزی
این میکده را چرا به هم می ریزی؟!
از گردش ساغرت شکایت دارم
آسوده بریز! بنده عادت دارم

با خستگی آمدم؛ فرح می خواهم
سجاده و تسبیح و قدح می خواهم

ما قوم عجم به باده عادت داریم
بر پیر مغان «علی» ارادت داریم

بر طایفه مان نگاه حق معطوف است
میخانه ی شهر طوس ما معروف است

من اهل ری ام؛ مست ولی اللهم
یک خمره میِ سفارشی می خواهم

ادامه مطلب...
۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۲ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

ﺍﯼ ﺧﻮﺵ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﺰﺩ ﻣﺮﺍ زودتر بده ...

بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من
شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش در گذر از این خطای من
با زعفران شهر خراسان نمی شود؟
رنگی دهی امام زمان بر حنای من؟
از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام
چیزی نمانده مثل شما از صدای من

با نوحه های این دهه ی آخر صفر
شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من
ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده
بعد از دو ماه چه شد کربلای من؟

ادامه مطلب...
۱۱ دی ۹۲ ، ۱۶:۲۱ ۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

دارد جوان سینه زنت پیر می شود ...

دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
عمری گذشت و ...
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود

ادامه مطلب...
۱۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۵۶ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

دلم گرفته از این جمعه های تکراری
دلم گرفته از این انتظار اجباری

چه قدر ندبه بخوانم! چرا نمی آیی؟
چه دیده ایی که از این دل شکسته بیزاری!؟


نیا! به درد خودم گریه می کنم، باشد
شما که از بدی حال من خبر داری

«صلاح مملکت خویش خسروان دانند»
ازاین به بعد غزل، من ندارم اصراری

نیا! که وُسع خرید کلافِ نخ هم نیست
شما که با خبر از نرخ هایِ بازاری

امان نمی دهدم گریه، درد و دل دارم
به سینه مانده چه ناگفته هایِ بسیاری

به جان مادرت آقا به کار می آیم
مرا اگر تو در این روضه ها نگه داری

به درد می خورم آقا، مرا تحمل کن
به جای «شیعه» بخوانم «غلام درباری»

تو شاهدی! جگرم خرجِ روضه هاتان شد
گمان کنم که به من اندکی بدهکاری

ببخش، حرف زیادی زدم، غلط کردم
شما امامی و من هم غلام، مختاری

مرا فراق و غمت می کشد، تو خواهی دید
که خورده برگۀ ترحیم من به دیواری

شعر از وحید قاسمی
۱۱ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)