عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم
دل تنگ
پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم 
آزادی
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو
سهممان بی خبری بود نمیدانستیم
 
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم
عمری گذشت و ...
اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
(صابر خراسانی)