ما پی نبرده ایم تو را آن  چنان که هست
کاری نکرده ایم به قدر توان که هست
غایب
کــاری بــرای آمــدن تو نکــرده ایم
اما برای نذر قدوم تو جان که هست

گر بی قراری دل ما آشکـــار نیست
پیدا ز حال و روز پریشانمان که هست
دل گه گـدار از تو جـدا می شود ولـی
این دست ها دخیل بر این آستان که هست

ما در قمــار عشق، به عشق تو آمدیم
پس فارغیم از همه سود و زیان که هست
ای دل برای عقده گشایی به کربلا
ما را نبرده اند اگر ، جمکران که هست