دل من پیش همان زلف دوتا مانده هنوز
دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز

بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز

فقرا پیش کریمان که معطل نشوند!
منتظر برسر راه تو گدا مانده هنوز

در نبودت زدلم صدق و صفا کم کم رفت
مِهرت اما به دلم، شکر خدا مانده هنوز

می شود دیدن روی تو نصیبم، یا،نه؟
دل من بین همین خوف ورجاءمانده هنوز

به همان ناله ی بین در و دیوار قسم

مادرت چشم براهت بخدا مانده هنوز


دلتان خون شده ،اما چه کنم ،مجبورم

دختری درعقب قافله جا مانده هنوز



هر چه که خواسته ام، داده ای ارباب،ولی

با شما یک سفر کرب وبلا مانده هنوز

حسن لطفی