پر است خلوتم از یاد عاشقانه او
گرفته باز دل کوچکم بهانه او
دل تنگ
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده
به دست قاصدکی نامه یا نشانه او
مسافران همه رفتند و باز جا ماندم
کدام جاده مرا می برد به خانه او
فتاده ام از پا
در اشتیاق زیارت به خواب می بینم
کبوترانه نشستم برآستانه او
من و دو بال شکسته، من و دو دست نیاز
چگونه پر بکشم سمت آشیانه او
غروب ابری پاییز می چکد در من
پرم ز هق هق باران، کجاست شانه او؟
"انسیه موسویان"