این چند بیت شعرو حتما  تا آخربخونید ...
التماس دعا

فکرکردم که قلم یار نشد دیدم شد
لحظه فهم تو آغاز نفهمیدم شد
کتاب
ساقی شعرشدی جام شراب آوردی
مثل هربار مرا هم به حساب آوردی
درخیابان جنون می روم عابر باشم
یازده صفحه ورق خورد که شاعرباشم

بنویسم به تو ازخون جگربیت به بیت
وتو را گریه کنم وقت سحر بیت به بیت
لطف کن پرده از این پلک نگاهم بردار
این همه فاصله را از سر راهم بردار
راه رفتن به تو را من که ندانم،به خودت
از خودم دورکن اما برسانم به خودت