تو یه شب هم اندازه بگیرید هم ارزیابی کنید هم برنامه ریزی کنید... جوال عمرتون رو بریزید ببینید چی توش جمع کردید. جوال دلتون رو، وهمتون رو، خیالتون رو کارهامون رو و... و از همه این ها مهم تر که علامت همه ایناست اون بحث همّ و غمّ ماست که تاملی بکنید.
غرض این نیست که یک شب رو هم بگذرونیم حالا به یه صورتی با حال خوش . حال خوش گولتون نزنه. اینکه بیایم یه کمی سُک هامون رو بالا بگیریم(کنایه از آب بینی هنگام گریه زیاد) و اشکی بریزیم و خیال کنیم که با ملائکه مقربین هم غذا شدیم! نه بابا! اینا...
حالات خوشتون هم گولتون نزنه که گفتم اینم از فریب های شیطان و فتنه های شیطانه اونی که مهمه اینه که ببینی فردا اون سعه صدر در تو اومده؟ ظرفیت اومده؟
مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات[ فرقان 70]
کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مىکند
این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!
عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟
و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازة او برویم.
عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بندة خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازة تمام شد.
یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و در حالی که گریه می کرد ،با خود تکرار میکرد: عبد فرار تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟! و سحر دق کرد و مرد.
اصل داستان از کتاب : شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، صفحه 27
با توجه به روایاتی که از شیعه و اهل تسنن به ما رسیده است، پیامبر اکرم (ص) هم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را جمع می کردند و هم جداگانه می خواندند.
پیامبر اسلام (ص) به جهت راحتی مردم بعضی از مواقع نمازها را جمع می خواندند.
حضرت امام صادق (ع) فرمود: "پیامبر خدا، بدون این که عذری در کار باشد، ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه خواند".
خواندن نماز در پنج نوبت واجب نیست؛ زیرا سیره عملی، به معنای واجب بودن نیست، بلکه اعم از وجوب، استحباب و اباحه است و حمل آن بر وجوب، نیاز به دلیل جداگانه دارد.