به ظاهر زائرم اما زیارت را نمی فهمم
من بیچاره لطف آشکارت را نمی فهمم
تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتیبه دل افتادن گاه و گدارت را نمی فهمم
زیارت نامه می خوانم دلم از نور لبریز است
"اگر چه گاه معنای عبارت را نمی فهمم"
تو پرواز مرا در اوج می خواهی و می دانیمن از بس در قفس بودم اسارت را نمی فهمم
به جای غربت تو ازدحام صحن را دیدم
غریبی آه درد بی شمارت را نمی فهمم
...به هر زائر سه جا سر می زنی- دلگرمی ام این است-
زیارت نه ولی قول و قرارت را که می فهم
حسین عباسپور
آقا جان دل تنگـــحرمم
بطلب...
هر چند که رو سیاهم
آقا جان دل تنگـــحرمم