ای کاسه وای ما نکند دیر گشته است 
حیدر ز دیدنم نکند سیر گشته است؟
اینان کی اند؟ همچو من و همچو کاسه ام
 هم ناله اند با من و با استغاثه ام

اینان چرا چنین به علی گریه میکنند؟ 
بعد از علی تبار یتیمان چه میکنند؟ 
کودکان کار
دیگر که سر زند به یتیمان شبانگهان
 دیگر که لقمه بگیرد؟ که گذارد درین دهان؟ 
این غصه در گلوی یتیم همچو تیغ تیز 
گفتا خدا تو درد علی در یتیم ریز 

خود هم خبر نداشت کی آن کاسه ی ثمین
 ازدستش اوفتاد شکست است بر زمین 
گریان به سوی خانه روان شد به این امید
 او هم بمیرد از غم و دردی که میکشید