دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری
...

لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟...نه؟...دلگیری؟...نه؟...آقا! دوستم داری؟

من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی؛ فرمایشی؛ کاری...

من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟

...

اما من و این رتبه و این منزلت ... هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت... آری

 توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری

حسن بیاتانی