دلـــ تنگــ امام زمان (عج)

تراوشات قلبیـ اَم ...

۹۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

هذا یوم الجمعه و هو یومک ...

هذا یوم الجمعه و هو یومک ...

باز جمعه شد و من کنج اتاقم بنشستم

هق هق یک غزلی که...
مانده آواره به دستم
دلم آماج خزان شد
قلب من تاب ندارد، دیده ام خواب ندارد

بغض کردم
که چرا یوسف زهرا؟

جان عالم به فدایش، یک هزار و سیصد و اَندی در عالم
ندبه خواندیم برایش ....
باز از منتظرانیم!!؟

در عجب مانده ام از این
این همه جور و چپاول، آن همه قتل و تجاوز
این همه غیبت و تهمت، آن همه غارت و دزدی
خوردن مال یتیمان، گریه ی این همه کودک
ناله ی آن همه مادر
بهر یک تکه ی نانی، پدری در پی کاری
سفره بی نان
اهل خانه شکمش مانده گرسنه
پس کجایی گل زهرا؟

این روا نیست ببینیُّ و نیایی ... 

شاعر:بهلول حبیبی زنجانی

گل نرگس ، تو کجائی ؟
۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

شعر : دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری ؟ | حسن بیاتانی |

دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری
...

لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟...نه؟...دلگیری؟...نه؟...آقا! دوستم داری؟

من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی؛ فرمایشی؛ کاری...

من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟

...

اما من و این رتبه و این منزلت ... هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت... آری

 توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری

حسن بیاتانی 
۱۰ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۴۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)