دلـــ تنگــ امام زمان (عج)

تراوشات قلبیـ اَم ...

۲۵۱ مطلب با موضوع «شعر :: مذهبی» ثبت شده است

راهت نمی افتد به ما انگار یک بار ...

راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار
دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
سهم نگاه من از آن بسیار یک بار
دل تنگ
بین بساطم نیست آهی که بگیرد
چشم خریدار تو را ای یار یک بار

یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!
پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار
این عاصی بر روی خاک افتاده را هم
در زمره ی دلدادگان بشمار یک بار
نا قابل است اما دعا دارم همیشه
خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار

ادامه مطلب...
۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۴ ۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

بوسه بدهکاری ...

به قدر دو دهه بوسه به من بدهکاری
رقیه کمتر از اینها ولی زمان دارد
علی صالحی

۲۶ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۲ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من ؟!

ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من ؟!
من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی
ایل و تبار تو همه آقا و پادشاه
ایل و تبار من همه مجنون و هیئتی

۲۵ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

حتما بخونید :: زائر شرمنده ...

حس و حال خودم تو حرم بود :
نقل از موعود


خدا قسمت کرد و چند روز پیش زائر امام رضا بودم. توی صحن انقلاب رو به روی گنبد طلا نشسته بودم و دعا می خوندم. یه پیرزن با فاصله کمی از من بعد از نماز نشسته بود. کتاب دعایی دستش بود و ورقش می زد و آخرش هم مأیوس از اینکه نمیتونه بخونش کتاب رو بست و گذاشت کنار و با لهجه مشهدی گفت: «شرمندتم امام رضا که بلد نیستم یه دعا هم بخونم کنارت.»

از جاش بلند شد و گفت: دهترم این کفشای من پیشت باشه تا من به جای اینکه اینجا پاهامو جلوی آقا دراز کنم و بی ادبی کنم، پا شم از جام و در حالی که به سختی کمر راست می کرد مشغول جمع کردن کتاب دعا ها و مهر هایی شد که روی فرش ها مانده بود. هر بار که برای برداشتن مهر یا کتابی خم می شد، به سختی خودش را راست می کرد اما باز هم این کار را تکرار می کرد.

وقتی مهر ها و کتابهای اطرافمان را جمع کرد، برگشت و تسبیحی دست گرفت و شروع کرد به صلوات فرستادن و وقتی تمام شد گفت: دعا که بلد نیستم بخونم. بیش از این به آقا بی احترام نکنم.

غرق در احترام و ادب پیرزن بودم که از جایش بلند شد و سلامی داد و رفت. و من ماندم و کتاب دعایی در دست که بی توجه می خواندمش و طلبکارانه خواسته هایم را می گفتم. یاد زیارت هایم افتادم که با کوله باری از آرزو می آمدم و می خواستم با کوله باری از توقع نیز از حرم خارج می شدم.

چقدر بین زیارت من و آن پیرزن فرق بود.

۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

ما که باشیم ؟ ...

ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم؟
سیـنـه زن زیـنـب کبراست اباعبدالله
شعر کامل در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۰۲ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

توصیه می شود ::: دلم آن دل که خودت دست دلم دادی نیست ...

این چند بیت شعرو حتما  تا آخربخونید ...
التماس دعا

فکرکردم که قلم یار نشد دیدم شد
لحظه فهم تو آغاز نفهمیدم شد
کتاب
ساقی شعرشدی جام شراب آوردی
مثل هربار مرا هم به حساب آوردی
درخیابان جنون می روم عابر باشم
یازده صفحه ورق خورد که شاعرباشم

بنویسم به تو ازخون جگربیت به بیت
وتو را گریه کنم وقت سحر بیت به بیت
لطف کن پرده از این پلک نگاهم بردار
این همه فاصله را از سر راهم بردار
راه رفتن به تو را من که ندانم،به خودت
از خودم دورکن اما برسانم به خودت

ادامه مطلب...
۲۲ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۳ ۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)

این را به نشانی کجا پست کنم...؟

این را به هوای کربلا پست کنم...؟
یااین که به مشهدالرضا پست کنم...؟
یک نامه نوشتم ام برایت بی بی!
این را به نشانی  کجا پست کنم...؟

۲۲ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۳۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
دل تنگــــ امام زمان (عج)